شب امتحان
سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۴۴ ب.ظ
بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !
۹۴/۰۲/۲۲
یادش بخیر
امتحان معادلات دیفرانسیل بود
منم ازون غزلم این چند بیتشو حفظم:
پاس چرا نمیشود درس معادلات من
حقش ادا نمیشود درس معادلات من
بسکه سپرده دل به من شیفته ام شده دمی
زمن جدا نمیشود درس معادلات من
نمره پنج و شیش من خنده کند به ریش من
باز رضا نمیشود درس معدلات من
خیلی ضعیفه میدونم... مال شیش سال پیشه