یه دور همی ساده

از امروز همه چیز را از نو آغاز کنیم
یه دور همی ساده

سلام ...
خوش اومدید. قدمتون روی چشم.
اینجا هرچی که به دلم بشینه میذارم که
به دل شمام بشینه، لحظاتتون لبریز از آرامش!

طبقه بندی موضوعی

یه دور همی ساده

از امروز همه چیز را از نو آغاز کنیم





۲۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۹
توحید (مدیر وبلاگ)


مـحکــم باش

وقتی خیلی نرم شوی ؛

همه خـَمـَت می کنند !

حتی از کسی که انتظار نداری ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۷
توحید (مدیر وبلاگ)


بهرام رادان، متولد ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ (۲۸ آوریل ۱۹۷۹ میلادی)، بازیگر ایرانی سینماست. او فارغ التحصیل رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه آزاد اسلامی می باشد.

او دوره بازیگری را در سال ۱۳۷۸ و در آموزشگاه هیوا فیلم گذراند و در همان سال برای بازی در فیلم شور عشق ساخته نادر مقدس انتخاب شد.

در اولین حضور سینمایی تنها به واسطه چهره اش شناخته شد: شور عشق اما فیلم به فیلم به دانش سینمایی خود افزود و توانست فوت و فن بازیگری را بیاموزد تا اینکه در چهارمین نقش آفرینی اش کاندید دریافت تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد در پنجمین جشن خانه سینما شد: آواز قو. رادان سپس موفق به کسب سیمرغ بلورین نقش اول مرد نیز شد که با انتقاداتی از سوی برخی محافل سینمایی روبرو شد که معتقد بودند وی شایستگی آن را نداشته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۵
توحید (مدیر وبلاگ)

گلاب به روتان تو یک دَبــِلیوسی عمومی یک یارو کنارُم داشت دستاشه مـــُـشـــُـست

همچی شــِــلپ شولوپ راه انداخته بود
بهش گفتـــُم دداش انقد آب پیشینگ مو نکن نــِــجــِــست کاری مـِــره
یک نگاه شاکی کــِــرد گفت :
آب رو چیکار نــَکـــُــنـــَــم ؟
شصتــُــم خـــِــوَردار رفت که طرف مشهدی نیست
تو دِلُــم گفتـــُــم مـــُـ باید ای کلمه مهم ره به ای آموزش بـــُــدُم
و بدین شرح بـــِــرش توضیح دادُم :
نـــِـگا دداش او آبه و او هم شــِــمایی و ای هم مُ هسـتـــُــم…..
ترشحات آب از طرف شــِــما به "پیش(pish)" مــــُــ میـــِــه…..
و چون در زمان حال دِره اتفاق میـــُــفته یک پسوند "آی ان جی (ing)" هم به خودش میگیره
پس مـــِــشه "پیشینگ pishing"…..
یارو کلا قفل کــِــرد
چنتا از همشهریامانـــَــم در محل حضور داشتن و چنان با نگاهشان حرف بنده ره مورد تایید و تشویق قرار دادن که همو لحظه مثل لوک خوش شانس تو افق محو رفتـــُــم
تا حالا تو عمرُم کسی ره انقد منطقی قانع نکرده بودُم…..

مدیونی بخندی به لهجه من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۳
توحید (مدیر وبلاگ)

از همان روزی که دست حضرت قابیل 
گشت آلوده به خون حضرت هابیل 
از همان روزی که فرزندان آدم 
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید 
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود 
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند 
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند 
آدمیت مرده بود 
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب 
گشت و گشت 
قرنها از مرگ آدم هم گذشت 
ای دریغ 
آدمیت برنگشت 
قرن ما 
روزگار مرگ انسانیت است 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۹
توحید (مدیر وبلاگ)


بی انتـهاترین جاده دنیا، جاده محبت و معرفت است و کمتر کسی قادر به پیمودن تمامی آن است.
آهای شما که آخرجاده ای: سلام!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۱۵
توحید (مدیر وبلاگ)

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»
زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.


شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»
زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»
شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.
عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۱۱
توحید (مدیر وبلاگ)

خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه

واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز

این کله پوکو میگیرم بالا

و از بی سیگاری میزنم زیر آواز

و اینقدر میخونم

تا این گلوی وا مونده وا بمونه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۲:۲۵
توحید (مدیر وبلاگ)

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های، نپریشی صفای زلفکم را، دست
و آبرویم را نریزی، دل
ای نخورده مست
لحظه‌ی دیدار نزدیک است


-مهدی اخوان ثالث-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۲:۲۲
توحید (مدیر وبلاگ)

گفت:  با این درآمد زندگیت می چرخه؟ 

گفتم: خدا رو شکر ؛ کم وبیش می سازیم. خدا خودش می رسونه .

گفت : حالا ما دیگه غریبه شدیم  ؟! لو نمیدی ؟ 

گفتم: نه یه خورده قناعت می کنم. گاهی اوقات هم کار دیگه ای جور بشه، انجام میدم ،خدا بزرگه نمی ذاره دست خالی بمونم.

گفت: نه. راستشو بگو...

گفتم: هر وقت کم آوردم ،یه جوری حل شده...خدا رزاقِ...،خودش روزیمو رسونده 

گفت: ای بابا ، ما نامحرم نیستیما.... راستشو بگو دیگه ...

گفتم: حقیقتش یکی تو بازار هست. هر ماه یه مقدار پول برام میاره ، کمک خرجم میشه..

گفت: آهان! ناقلا ، دیدی گفتم !! حالا شد یه چیزی... حالا فهمیدم چطور سر می کنی!

گفتم: مرد حسابی، سه بار گفتم خدا می رسونه باور نکردی، یک بار گفتم یک نفرمی رسونه باور کردی ؟!

یعنی خدا به اندازه یک نفرغریبه پیش تو اعتبار نداره......!!!؟


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۰
توحید (مدیر وبلاگ)