اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه.
چون عجله داشتم بجای پنج هزار تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون.
سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته!
یه کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد!
با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم:
کرایه ی آقارو هم حساب کنید!
پسره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که نه ...
اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا!
منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم!
می گفتم به خدا اگه بزارم!تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده!
همه شم میدیدم نیشِ راننده بازه! خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم،
بعدش گفت : چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی؟!
یهو انگار فلج شدم.آخه پول دیگه ای نداشتم!
الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که دیدم آقای خوشتیپ
کرایه ی جفتمونو حساب کرد!ولی از خنده داشت میترکید! :|
داشت گریه ام می گرفت که اس.ام.اس داد و گفت:
پیش میاد عزیزم ناراحت نباش! موافقی ناهارو با هم بخوریم؟!
حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم! :(
خلاصه عین اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم : باشه !!
این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم
ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم اسمِ منو "مستضعف" سیو کرده ..!
بهشت جاییست که در آن پلیس هایش بریتانیایی باشند
آشپزهایش ایرانی ، صنعت کارهایش آلمانی و کارگرانش چینی
عاشقانش فرانسوی، حوریهایش مانکنهای ایتالیایی
در حالی که همۀ اینها توسط سوئیس اداره می شود …
جهنم جاییست که پلیس هایش آلمانی باشند
آشپزهایش تایلندی ، صنعت کارانش چینی و کارگرانش هندی
عاشقانش سوئیسی ، حوریهایش آفریقایی
در حالی که همۀ اینها توسط ایرانی ها اداره می شود !
نام مستعار: حبیب
تولد: ۴ مهر ۱۳۳۱ (۶۲ سال)
ملیت: ایران
سبکها: پاپ، راک،کانتری
سازها: گیتار، ارگ
سال های فعالیت ۱۳۵۴ تا هم اکنون
ناشرین: شرکت ترانه، پارس ویدیو، آونگ موزیک، طپش و World Music
سازهای برجسته: گیتار ۱۲ سیم
شنبه
از وقتی که بحث تفکیک جنسیتی در تلویزیون جدی تر شده و باید مجریان و مهمانان برنامه هم جنس باشند، چیزهایی در تلویزیون می بینیم که نمی دانیم بخندیم یا سرمان را به صفحه تلویزیون بکوبیم.
یکی از شبکه ها قبل از افطار برنامه آشپزی داشت و آقای مجری در کنار آقای آشپز روش پخت شله زرد را آموزش می دادند. آقای آشپز مراحل پخت را توضیح می داد و آقای مجری هم ذوق می زد. آشپز: «آقایان داخل خانه توجه کنند که اول برنج ها را می ریزیم...» مجری: «کی باید زعفران را بریزیم؟» نکته جالب تر اینکه چون پخش برنامه در ماه رمضان بود، دل شان نیامده بود خوراکی نشان دهند (یا نگران حوادث غیرمترقبه در حینش بودند!) و به صورت پانتومیم برنامه اجرا می کردند، بدون مواد غذایی و فقط با ظروف تبلیغاتی اسپانسر! آشپز مراحل پخت را تعریف می کرد و بیننده ها باید تصور می کردند در حال دیدن مراحل پخت شله زرد هستند!
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.
مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.
و مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم"
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحۀ، صد دانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ،
ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
که میدیدم مشوش عارف و عامی ،
ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،
تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
زنده یاد معینی کرمانشاهی