رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!
بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت !
دوستی داشتم لرستانی
یار دیرینه ی دبستانی
دیدمش بعد سالیان دراز
همرهش چار زن همه طناز
مات و مبهوت گشتم از حالش
که لری آهوان به دنبالش
گفتمش: چهار زن ؟ خدا برکت !
تو چگونه کنی ز جا حرکت
گفت : این کار ماجرا دارد
هر یکی حکمتی جدا دارد
اولی را که هست خوشگل و ناز
من گرفتم ز خطه ی شیراز
تا که شب ها قرینه ام باشد
سر او روی سینه ام باشد
بهر اوقات روزهایم نیز
زن گرفتم ز خطه ی تبریز
چون زن ترک ، خوش بر و بازوست
خانه دار و نظیف و کد بانوست
دست پختش که محشر کبراست
بهتر از آن سلیقه اش ، غوغاست
ظرف یک سال بسته ام بارم
چون زنی هم ز اصفهان دارم
کشد از ماست تار مویی را
یادمان داده صرفه جویی را
درکم و بیش اوستاد است او
متخصص در اقتصاد است او
بس که در اقتصاد پا دارد
بی گمان فوق دکترا دارد
زن چارم که ختم آنان است
شیری از خطه ی لرستان است
گفتمش با وجود آن سه هلو
زن چارم برای چیست؟ بگو
گفت گهگاه بنده گشتم اگر
عصبانی ز همسران دگر
آن زمان جای آن سه تا بی شک
این یکی را کشم به زیر کتک
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم سکوتم آب شد
چشم بستم بسترم آتش گرفت
در زدم کس این قفس را وا نکرد
پر زدم بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دست هایم دفترم آتش گرفت
قیصر امین پور
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻮﻕِ ﺩﻳﭙﻠﻤشو ﺗﻮ ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﻫﻠﻲ
ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻏﻴﺮﺍﻧﺘﻔﺎﻋﻲ ﻭ ﻏﻴﺮﺣﻀﻮﺭﻱ ﻋﻠﻤﻲﮐﺎﺭﺑﺮﺩﻱ
ﺗﻮ ﻗﺮﻳﻪﻱ ﻣﺴﻠﻢ ﺁﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺗﻮﺍﺑﻊ ﻳﺎﻗﻮﺕ ﺷﻬﺮ ﺳﻔﻠﻲ ﻣَﻤَﺴﻨﻲ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺳﻪ ﺗﺮﻡ ﻣﺸﺮﻭﻃﻲ
ﻭ ﺩﻭ ﺟﻠﺴﻪ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺷﻮﺭﺍ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺴﺠﺪﺷﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ (ﻧﻔﺴﻢ ﮔﺮﻓﺖ)
ﺍﻭﻧﻮ ﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﻴﮕﻪ: ﺍﺯﺍﻳﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ ،ﺳﻘﻒ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﮐﻮﺗﺎﺱ!
ﺧﻮﺏ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻛﻴﻠﻴﭙﺲ تو ﺑﺮﺩﺍﺭ ….!!